191 --- کلم پلو

- همیشه یه سری سوال مثه خوره تو ذهنم می مونه
- چرا انقد گنگ حرف می زنی؟
- من اصلا گنگ نیست حرفام  . فقط یه سری سوال تو ذهنم مونده
- می بینی؟  همین حالا هم داری گنگ حرف می زنی .
- منظورت چیه ؟
- ببین جکی !
- من دیرم شده . باید برم ..
-

مرتیکه نگاشت : کلم پلو اثر سون آپ

190 --- مرده کُش

- خانواده های معزا ..
- پدر سگ من که هنوز نمردم
- آقا ولی شوهر زری رو هم دعوت کنم ؟
- وقتی از ارث محرومت کردم . می فهمی باید برای اون زن لکاته ات اعلامیه فوت بنویسی
- منوچهر . سیمین مادر امیرخله . نادر - شاگرد شوفر - ، سالاد شیرازی فراموش نشود . نوشابه ۲۰۰ تا . شیشه ای . پیاز ۲۰ کیلو برای کنار کباب
- با توام نفهم . من اینجا سر و مرو گنده وایسادم
- چقدر حرف می کشی آقا جون . بشین سرجات الان میاد می برتت . ملافه سفیدم پشت کمد قدیمیه هست . بکش رو خودت نچای .

مرتیکه نگاشت : مرده کُش اثر سون آپ

189 --- ماهشهر کهنه

- دلم یه فس گریه می خواد
- بی صدا؟
- بی صدا
- بی تکیه گاه؟
- ما که هیچ وقت چیزی نداشتیم

مرتیکه نگاشت : ماهشهر کهنه اثر سون آپ

188 --- دشت گوسفندخور

ما محارب دشتهای گوسفندی .
ما هم اونی که چند می گیری می خندی؟
ما گرگ ولی چوپان در صف ماست گوسفندی
این شد حقیقت ما ؛ محاربان دشتهای گوسفندی !!!
همین .

مرتیکه نگاشت : دشت گوسفندخور اثر سون آپ

187 --- به تیمچه نرو . به تیمچه نرو

هیچ وقت دلم نخواست جای یک تیر چراغ برق باشم
مادری که روسری اش افتاده . عرقگیر باد خورده مرده ای جوان . جورابهای دختر نزدیک بلوغ
آدمها را از این بالا خوب دید می زنم
من دلم می خواست پیاده رو می شدم.
آقا . سرور . گه . نکند تیرهای چراغ برق از این آرزوها داشته باشند .

مرتیکه نگاشت : به تیمچه نرو . به تیمچه نرو اثر سون آپ

پ . ن :
- مهم این نیست که شصت سال کنار هم باشیم . مهم اینه که خوشحال باشیم
- گه

186--- آخ دستشویی ام هم گرفت . نکند زنده ام؟

شروع کرد دماغم به خارش
واو نمی دانستم دماغ من هم ممکن است بخارد
حالا بیافزایید به استرس آمدن نکیر و منکر ، خارش دماغ را !
شب

مرتیکه نگاشت : آخ دستشویی ام هم گرفت . نکند زنده ام؟ اثر سون آپ

رختخواب آرزوهایمان یخ کرده است .

رستوران می رویم تا جایی دنج گیرمان بیاید . به کافی شاپ می رویم . شبیه خانه باشد با همه مردم .
ما شلوغی را کم آورده ایم . نزنید زیر حرف من .
ما شلوغی کم آورده ایم . همه مان قصه هایی می خواهیم که پایان بندی اش ما را یاد اسپیلبرگ بیاندازد .
هی رفیق . این سینمای پولانسکی است . آخر همه قصه ها "باید" تلخ باشد تا بچسبد .
شب

185 --- لجه نشین مزار خانوادگی

- سی یو مادام
- گه بزنن بهت که مثل جوونیات ، هنوز هم هیزی!
- با ما بد تا نکن مادام . ما بیست و سه سالمون بود که عاشقت شدیم . شهریور بود . با ما بد تا نکن مادام
- گه بزنن به همه این زرزرات
- آخ که عاشق همین هزیون گفتنتم مادام .
- اما تو هیچ وقت حوصله منو نداری . نفرینت می کنم
- بیست و پنج سالم بود هم یه بار نفرینم کردی و آب از آب تکون نخور . پاشو مادام با هم یه دست ورق بزنیم


پ . ن 1 : باور کنید به همین سادگی است جریانات . اصلا انگار بعضی هامان دوست داریم سختش کنیم . آدم بد بین ماها کمتر از بقیه است . ما لااقل تنهایی خودمان را چشیده ایم . در گوشش گفتم پاشو یه دست ورق بزنیم و اون هم مثل یه پیرزن چروکیده که هنوز هم بعد پنجاه سال هنوز عاشق حکمه ، شروع کرد زیرزیرکی بی بی و شاهو همه رو کش رفت واسه خودش . جریانات به همین سادگی است .


زهر امروز در مزار فردا نقش بسته است .
کمی گل بیاورید سرقبر خاطراتمان .
تمیزش کنید . آبش دهید مزار گذشته مان را .
همین

پ . ن 2 : هیز رو از قصد هیز نوشتم !

184 --- نفس

1  من گه بخورم بمیرم . حالا بخند
با توام ننه سگ . جوابمو بده . شوخی کردم
0  می دونی ؟ من از اول خودم اشتباه کردم
چسب ریختم توی گوشهام تا دیگه صدای تو رو نشنوم
حالا توی انعکاس آب مستراح هم رهام نمی کنی
1 تو همیشه منو مایکل صدا می زنی اما همه اینجا به من می گن جاول . مایکل اسم زمانی بود که هنوز کت و شلوار تنم بود و اسلحه رو گذاشته بودم روی شقیقه دوتاییمون
0  بی ناموس . من زیر این همه خاک نفسم بند اومده .                                                                        
مرتیکه نگاشت : نفس اثر سون آپ

183 --- خاکستر خور اثر سون آپ

گفت می یای مارمولک بازی؟
گفتم آخه گنا دارن بنده خداها
گفت بیا دودو.....  ل بازی !
گفتم نه خدا قهرش می گیره . زدی بالا دوباره ؟ کم کم پنج سالته

همانطور لای جرز دیوار جفتمان خواب می دیدیم مهندس شده ایم و پیکان سرحال خریده ایم ، رفته ایم فرحزاد دوتایی باز . چندسال بعد ، بچگی رفیقم مرد . مارمولک ها و دودو.... لم هیچ وقت خیانت من به کودکی اش را نبخشیدند .

مرتیکه نگاشت : خاکستر خور اثر سون آپ

182 --- مسابقه اسبهای وحشی

۱.

- اونایی که نمی تونن پرواز کنن معمولا خیلی چاقن
- اما این  برای ماهی ها بیش  از حد بی معنیه
- می دونی منظورم اینه که دیگه نه گله دارها و نه پرورش دهندگان اسب در اسطبل ها در شهر  ، اسبها را نمی خوان . اسبها باید بروند و ناپدید شن
- ترجیح می دم سر یه اسب مرده شرط ببندم تا یه ماهی خیلی چاق

۲.

- نمیخوام بزارم اونی که سرم شرط بسته برنده بشه
- منظورت چیه؟
- من نمی خوام اون شرطتو ببره
- این اصلا منطقی نیست .
اوپس .

مرتیکه نگاشت : مسابقه اسبهای وحشی اثر سون آپ

181 --- خانه خراب

در گوش آقا گفت : آقا من را به این ندهید .
گزان گزان لبش را شروع به جویدن کرد .
مادرت الان است که بیاید خانه . برو خانه غلام و دیگر برنگرد اینجا
آقا ! زیر غلام نمی روم . پولش را پسش دهید .
خیره مانده بود به در خانه . آقا خداحافظی کرد و چمدانش را گذاشت جلوی در خانه .
غلام شروع به درآوردن زیرپوشش کرد .
گـــــُه

مرتیکه نگاشت : خانه خراب اثر سون آپ
پ . ن : مثبت بیاندیشید و با انگیزه باشید . به آنچه در آن خانه اتفاق می افتد هم فکر نکنید ! بروید اصلا برای خودتان یک لیوان آب پرتقال یا هر گه دیگر را بخورید اما فکر نکنید . خواهشا !

می دونم

نه جدی بس نیست اسم : دل نگاشت . بس نیست : دل نوشته ؟ جدی بس نیست
چقدر مگه راه برای ادامه دادن هست؟
همین