هیچ وقت دلم نخواست جای یک تیر چراغ برق باشم
مادری که روسری اش افتاده . عرقگیر باد خورده مرده ای جوان . جورابهای دختر نزدیک بلوغ
آدمها را از این بالا خوب دید می زنم
من دلم می خواست پیاده رو می شدم.
آقا . سرور . گه . نکند تیرهای چراغ برق از این آرزوها داشته باشند .

مرتیکه نگاشت : به تیمچه نرو . به تیمچه نرو اثر سون آپ

پ . ن :
- مهم این نیست که شصت سال کنار هم باشیم . مهم اینه که خوشحال باشیم
- گه