492 --- طبقه هفدهم . تو می روی به سلامت. سلام ما برسان.
1.
شب . دیگری را در آغوش کشید.
صبح . ایستاد روبروم و نگام کرد. هیچی نگفت. خواست ببیند من چیزی میگویم یا نه. دید که نه.
دیگری با شب در آغوش . من و صبح ایستاده روبرو.
2.
صبح که شد بلند شد راه بیفتد برود طبقه هفدهم خودش را پرت کند پایین
طبقه پنجم که رسید پاش لیز خورد. داشت می افتاد.
داشت آخرین آرزوش هم خراب می شد.
به هر توانی که داشت خودش را رساند هفدهم.
از آنجا صدای هیچکس شنیده نمیشد. هیچی دیده نمی شد. حتی کسی یادش نمی آمد در راه پله طبقه پنجم چجور اتفاقی افتاده است.
می خواهم بگویم بیشتر زندگی همینطور است.
کسی یادش نمی آید چه شده.
بعد یک مدتی هم خودت هم یادت نمی آید. می گذری . و از طبقه هفدهم بازمیگردی سر خانه و زندگی ات. حتی موقع رد شدن از طبقه پنجم ممکن است بلند بلند بخندی.
مرتیکه نگاشت : تو می روی به سلامت. سلام ما برسان. اثر سون آپ