256 --- پوشال


من اینجا چی کار می کنم؟

- اگه شیرینیش کمه می خوای ...
بقیشو نمی گه
کی می دونه من اینجا چی می خوام؟ 

می پرسه مهندسی؟
تته پته نمی کنم. سریع بهش می گم سیم ها رو از هم جدا کن تا دستگاه نسوخته
بحث اون طرف اتاقی هام انگار به هیچ جا نمی رسه انگار.
گاهی فقط یه سری خنده و صورت هایی مبهم به گوش می رسه ازشون

- کولر آبی
از توی کانال کولر یه صداهایی می آد انگار
شبیه صدای موقع داد زدن توی پنکه است:
- هما بیا فالمون رو بگیر. هما! با توام هما! بیا دیگه
کی می دونه کولرای آبی چه چیزایی که نمی دونن
خوابیدم. دراز کشیدم روی .. روی ... نه دراز کشیدم نمی دونم روی چی.. یه چیزایی زیرمه. مثل یه سری آدم.. یه سری موجود ریز و درشت از هم بدشون هم نمی آد مثه اینکه

- می گن دنیا یه روز عصر بالاخره منفجر می شه و آدما هر کی به یه چیزی تبدیل می شه.
الان عصره. من توی کولر آبی خونمون گیر افتادم.کسی نمی دونه من کجام. همه چشم گذاشتن. قایم شدم من. دماغ هما تا آخر رفته توی فنجون قهوه. نادیا داره حافظ می خونه. پریا مثه همیشه لبخند زده داره تو آشپزخونه ظرف می شوره. زن بابام خونه نیست.
وقتی دنیا منفجر بشه کی می دونه سر زن بابا چی می آد. اون معلوم نیست الان کجاست. اون تبدیل به چی می شه؟
وقتی دنیا منفجر بشه . عصره. من توی کولر گیر کردم. دریچه صدامو به هیشکی نمی رسونه.خس خس باد فقط مگس ها رو می ترسونه انگار. کسی صدای منو نمی شنوه

- آقاجون. آقاجون. کمک. من این تو گیر کردم
می زنن روی دور تند. باد منو می بره. منو می بره می چسبونتم به پوشالا. چقد کیف می ده.دلم نمی خواد این تابستون هیچ وقت تموم شه. زمستون که بشه منو از لای پوشالا می آن در می آرن. خیالم راحته. تا اون موقع حتما معلوم شده سر زن بابام چی اومده. تبدیل چی شده. حتما منم شدم یه تیکه از این پوشالای خیسی که فقط بوی دور تند کولر رو می دن.
حالا دیگه دلم نمی خواد کسی بدونه من کیم. چه فرق می کنه. یه تیکه از همین تیکه های پوشالم که حالا دیگه هم خیسم ، هم خنک.


مرتیکه نگاشت : پوشال اثر سون آپ

255 --- ته چین


- تو رو خدا تعارف نکن. اگه دوست داری بکش

آقاجان من به شما دروغ گفتم. 

می گن دروغگو دشمن خداست

ته دیگ غذای امشب نصیب آقاجان شد.

من دیوانه ته دیگ هستم.

من دشمن خدا هستم . 

- آقاجان همه ته دیگ ها را خورد.


مرتیکه نگاشت : ته چین اثر سون آپ