290 --- از بین بردن شهود اعتراف های عاشقانه


مردی که چندساعت زیر برف مدام ایستاده به دریاچه یخ زده زل زده بود.
بلند بلند شروع به حرف زدن کرد . بعد از پنج ساعت سکوت مدام و سکون.

جفری . هفده دقیقه حرف زده بود . سکوت کرد.حسابی گند زده بود.
هفده دقیقه یعنی پنج دقیقه بیشتر از بیشترین زمانی که با کسی درباره زندگی اش حرف زده بود.
شروع به جویدن یخ های روی رودخانه کرد.

مرتیکه نگاشت : از بین بردن شهود اعتراف های عاشقانه اثر سون آپ

288 --- خواب به خواب

پناه می گیرند کسی تیر نخورد
دیوانه های زخم خورده ، خودشان می روند سمت مرگ.
آنها هیچکدام زخم نمی دانند چی هست
یحیی خوب می داند. عکسی را حائل می کند میان دست و تفنگ.
می رود یک راست خودش را به گاییدن می دهد. خونش می پاشد.همه همسنگری ها خونی می شوند و به او می خندند.
زنی از روز بعد در تهران همه کارها را نشسته انجام می دهد.

مرتیکه نگاشت : خواب به خواب اثر سون آپ
دی ماه 91 | از سری داستانک های "چشم ها و آدم ها"