468 --- سرباز . فرمانده و دیگ قرمه سبزی .

1.

از گرسنگی گریه اش گرفت .

فرار کرد از جبهه .

یک راست آمد میدان خراسان . اتابک . خانه شان .

رفت سر دیگ قرمه سبزی مادرش .

یک دل سیر خورد . آرام شد .

آمدند پی اش . از جبهه . از گردان .

فرمانده یقه اش را گرفت و دو سه بار سرش را کوبید به دیوار .

سه تایی راه افتادند سمت جبهه .

سرباز . فرمانده و دیگ قرمه سبزی .

.

2.

فرار کرده بود .

از جبهه آمدند پی اش .

در مسیر برگشت به جبهه دیگر نه او گریه می کرد نه مادرش

هر دو می دانستند حالا دیگر راحت می توانند در فراق هم بمیرند .

.

.

.

مرتیکه نگاشت : سرباز . فرمانده و دیگ قرمه سبزی . اثر سون آپ

مي پرسمت خسرو. چي داري ميگي؟ من ميگم بمير. پس بمير!

خاك بر سرت كه انقدر گولت ميزنن

ببخشيد

خاك بر سرت كه اون جميله نسناس هم انقدر راحت سرت كلاه گذاشت

ببخشيد

د پسر! چه مرگته؟ هم خودت پير شدي ، هم منو پير كردي.

ببخشيد

بلد نيستي هيچي بگو جز همين ببخشيد بي خاصيتت؟ ببخشيد خالي فايده داره؟

مامان!

چيه؟

گفتم كه . ببخشيد

(هم را بغل ميگيرند. گريه نمي كنند. بغل ميگيرند هم را . هم را محكم بغل مي گيرند. هم را محكم بغل مي گيرند. هم را محكم بغل مي گيرند.)

.

پ.ن: مي پرسمت خسرو. چي داري ميگي؟ من ميگم بمير. بمير! اثر سون آپ

مثلاً

مثلا اينجا درياست

مثلا ما داريم 

صداي دريا رو گوش ميديم

مثلا يكي داره اون دور ميخنده. مثلا ميگه كجا و باز ميخنده. مثلا يكي داره روي ماه قدم ميزنه. ميخنده.

انگار كه روي ماهه. انگار كه كنار آبه. انگار كه اون منم

اون منم. زير آب . زير نور ماه .  نگاه ميكنم.

هيچي نيست. هيچي نيست.

نگاه ميكنم.

هيچي نيست.

يكي صدام ميكنه:

ميگه برگرد. غرق ميشي

نميشنوم. صداش نمياد

همه ش مثلا صداي آبه.

اي كاش

مي شد

كاشكي

بي دليل . بي دليل . 

بي دليل 

بي دليل 

تو را ديد. تو را خواند . تو را بوسيد.

اي كاش 

همينطور

مي شد همه اينها را انجام داد.