كه اين روزها از تو فقط ميتوان نگفت
از تو ميتوان ننوشت
از تو ميتوان نسرود
اين چقدر حال بدي است
كه اين روزها همه اينها فقط بدون تو امكانپدير است!
كه اين روزها از تو فقط ميتوان نگفت
از تو ميتوان ننوشت
از تو ميتوان نسرود
اين چقدر حال بدي است
كه اين روزها همه اينها فقط بدون تو امكانپدير است!
من صبر مي كنم
و براي چيزها و كساني كه دوستشان دارم
آرام و بي قرار مي ميرم .
زير پل كنار مردهاي كارتن خواب
هر جا ميروم به دنبال بخت
مَشدي آقا روي سايه اش بلند شد و خورد زمين
زمين بلند شد و شيون بلند شد
همه جا خیال تو
همه جور حس گرم تو...
همه جا رد چشم های تو
هیچ رفیق شفیق . هیچ هیچ
یا رفیق من لا رفیق له . دریاب این خیال را این همه تصویر گنگ در ذهن هر دومان
را
هیچ تو . هیچ تو . هیچ تو . هیچ جهان . و هر چه هست هیچ هیچ هیچ....
پ.ن: هـيچ هست هيچ
مرتیکه نگاشت : اسب مهاجر اثر سون آپ
آمدی . من را ساختی . خلقم کردی . دور جهان گرداندی ام . جهان شد نگاه تو . جهان من شد روبروی نگاه تو . جهان شد ابروی تو . دور جهان گرداندی ام . ساختی من را . برایم جهان را ساختی .
رفتی . از من که هیچ ، دیگر از هر آنچه ساخته بودی هم، هیچ نماند .
.
.
مرتیکه نگاشت : بارگاه یک نفره اثر سون آپ