چتری که باز نشد . برای پیرمرد خلبان .
که به امید فرار از سقوط پریده بود
مرزی که بسته شد . برای گرگ فراری .
که به امید فرار از سقوط پریده بود .
چشمی که خیره ماند . برای زن بی رمق . زن زخمی .
که به امید فرار از سقوط پریده بود .
اسلحه ای که شلیک کرد . برای اسب مهاجر .
که به امید فرار از سقوط پریده بود .
اسب مهاجر باشی یا یک زن . چه فرق می کند؟
دلت که گرفته باشد انگار هیچ جا توی این جهان ، جایت نیست .
باید بروی .

 

مرتیکه نگاشت : اسب مهاجر اثر سون آپ