273 --- آتش در سرسرا

آتش بریز. آتش بریز.
تا سَرسَرا بی سر شود
تا بغض من یکسر شود
آتش بریز. . آتش بریز
بر چشم من آتش بریز
آغوش من آتش بزن
اما بریز. خاموش . نه

علی میری - مرداد 91

272 --- رویای زرد و بادامی

توی راه پله نور زردی راه افتاده .
نشسته ام سر سفره.
نشسته  سر سفره.
مثل هر سال . شب بیست و هفت ماه همین بو از خانه شان می آید.
همسایه ها بوی دستپخت او را خوب می شناختند. و من
اذان دادند.
لب هایش خشک اش را پاک کرد.
من . چشم هایم
حتما حالا شروع کرده
شروع می کنم. باد سرد بعد افطار مثل همیشه من را یاد او می اندازد.
سفره را نگاه می کنم. امشب نان ، حتی بدون او خشکیده.پنجره را می بندم. باد نمی آید.
او می وزد.

علی میری - دنیای زرد و بادامی - مرداد 91

271 --- مرد بی نشان - بی آدرس - بی در - بی پنجره - بی وجدان

- من کی یاد گرفتم بزرگ شدم؟

- آفتابه رو بده به من

- با توام. می گم من کی یاد گرفتم بزرگ شدم؟

- این که آب نداره.

- بده آبش کنم.

(از دستشویی خارج می شود. حالا مرد اولی توی دستشویی تنهاست. مشغول ادرار کردن می شود. مرد دومی دوباره وارد می شود)

- تو کارت رو شروع کردی؟

- آره. دیگه نمی تونستم منتظر آفتابه وایسم

- اه! چقدر ادرار داشتی!

- آره. مثانه ام لب به لب شده بود

- بریز. بریز بشورش. تو بزرگ شدی. معلومه.

- از کجا فهمیدی؟

- از اونجات

- منظورت کجاست؟

- از چشمات. وقتی بچه بودی آب که می ریختی اونجات می خندید چشمات اما حالا فقط خیره می مونی یه گوشه و فکر می کنی


مرتیکه نگاشت : مرد بی نشان - بی آدرس - بی در - بی پنجره - بی وجدان اثر سون آپ

270 --- جبر هوازی

- من یه سگی رو می شناسم که سه سال به مرغا احترام گذاشت ولی در نهایت همه اونا رو توی مرغدونی کشت و خورد؟
- خب که چی؟
- می دونی سگه بعد از خوردن مرغا چی کار کرد؟
- نمی خوام بدونم
- زد زیر گریه. می دونی چرا؟
- (سکوت.)
- به این دلیل گریه نمی کرد که چرا مرغا رو خورده. گریه اش واسه این بود که کی سه سال پیش بهش این دروغو گفته که مرغا قابل احترامن
- (سکوت.)
- ما جدا می شیم.
- ما جدا می شیم ولی کاش این خاطره رو هیچ وقت برام تعریف نکرده بودی .


مرتیکه نگاشت : جبر هوازی اثر سون آپ

 

269 --- بی جا

من : باطری پسر بچه دست فروشم

من : صندلی توی یه ایستگاهم .

من می تونم نویز توی یه ایستگاه رادیویی باشم.

دمبال من بگرد. من رو پیدا خواهی کرد. در حالی که یه گوشه افتاده ام . همین طوری رها .

من رو ببر دکتر . معالجه ام کن. سرپایی یا حتی می تونی برای اینکه مطمئن بشی بستری ام کنی. من معالجه می شم. منو معالجه کن

دیگه حرف هام رو تکرار نمی کنم. دیگه نمی تونم دست پسر دست فروش بمونم. دیگه طاقت ندارم توی اون ایستگاه منتظرت بمونم. می تونی از پیرهن های خودت تنم کنی.

منو بچسبون روی دیوار اتاقت. منو بزار زیر شیشه میزت

منو بزار یه جایی توی زندگیت

بــســـّـــمه. من حالا بهترین جای دنیام.

 

مرتیکه نگاشت : بی جا اثر سون آپ

بدون شماره

تنها تفاوت انسان و حیوان در یک واژه خلاصه می شود: پوشش

آدمی تمامی اعمال حیوانی را با پوششی خاص که مختص خود اوست بازتاب می دهد.

برای مثال خوراک حیوانی را پوشش می دهد و با قاشق غذای خود را می بلعد. به حرکات دست ها و پاهای آدمیان و برخورد آنها با یکدیگر توجه کنید. خیلی صریح خواهید دریافت که فاصله آنچنانی با تحرکات دو سگ یا دو پستاندار دیگر با یکدیگر ندارد.

این پوشش برای جامعه میمون ها طور دیگری است. برای فیل ، تمساح و مورچه ها نیز هر کدام به رنگ دیگری است.

از این حیث آدمی هیچ برتری نسبت به هیچ حیوان دیگری ندارد.

و شاید آدمی از حیث دیگری نیز با چارپایان و یا پستانداران دیگر تفاوت محسوسی نداشته باشد.

با فرض فوق جنگ های صلیبی و سایر اختلافات از این دست را می توان از جمله مضحک ترین اتفاقات در جهان نام گذاری نمود.


مرتیکه نگاشت : بدون شماره اثر سون آپ

پ . ن : پس از سالها رنج و درد و برای نخستین بار ، فرضیه خودم رو ارائه می کنم. 

268 --- در باب اهمیت و فواید مشارکت اجتماعی با قارچ های آدم خوار

- در باب اهمیت و فواید مشارکت اجتماعی با قارچ های آدم خوار ... بنویسید که

- آقا اجازه؟ خطرناک نیست؟

- بیا . بیا پای تخته. خودت می فهمی

- آقا اجازه؟ شما قارچ آدم خوارین؟

- بیا . بیا پای تخته. خودت می فهمی

- آقا اجازه؟ شما دیالوگ دیگه ای بلد نیستین؟

- در باب اهمیت و فواید مشارکت اجتماعی با قارچ های آدم خوار ... بنویسید که


مرتیکه نگاشت : در باب اهمیت و فواید مشارکت اجتماعی با قارچ های آدم خوار اثر سون آپ