350 --- بی تو شهید می شوم

به جبهه اعزام می شوم . به مناطق جنگی
هیچکس آنجا نیست . صدتا تانک خالی افتاده است همانطور آن وسط
هزارتا تفنگ روی زمین افتاده است
صدهزارتا خمپاره ، میان زمین و هوا معلق اند .
برایت چندخط نامه می نویسم : توی نامه می نویسم حالم خوب است . دلم برایت تنگ شده است .
در جواب مثل همیشه هیچی نمی گویی . مثل همیشه ساکتی . جواب نامه ام را نمی دهی
می روم خط مقدم
میلیون‌تا از خودم آنطرف ایستاده اند
همه را به رگبار می بندم . همه شان را می کشم
همه ی خودم را می کشم . همه ی خودی ها را می کشم
همه دشمن ها را می کشم . به خودم شلیک می کنم
از جبهه بر می گردم . بی خودم . بی دشمنم . بی تفنگم .
بدون تو . من . بی آنکه بفهمم . مرده ام . شهید شده ام .
.
| سید علی میری | اردیبهشت ماه یکهزاروسیصدونودوغم |

تمام حرف این روزهام

دلم برات تنگ شده

س... ح.خ

هم نفس

349 --- زن زیادی

قبرها را ، همه شان را . فروختند .

یکی شان ماند بیرون . یکی از جنازه ها . دیگری رفت زیر خاک

زن دلش طاقت نیاورد .

مرد را از زیر خاک آورد بیرون . گذاشت توی ماشین و برگرداند خانه .

دوتایی مشغول صبحانه خوردن شدند .

دوباره .