47 --- او رفته با صدایش

۱.

مردی در آب می سوزد

کس را خبر نیست

هر چه می تکاند خودش را

ریختنی نیست

گردی که از نبود روی رخساره ی جمع می نشیند

گریه می کند. می خندد . مکث می کند . دوباره گریه می کند

کاش می دانست این جماعت خوبشان هم شب ها شیفته ی هم آغوشی اند.

آنوقت شاید اینقدر با خروشیدگی رود غریبگی نمی کرد

بوی نا می آید

سیل رسید

مرد چشم هایش را بست

طناب دار و صندلی چوبی پرت شده کف اتاق

این مرد سرش همیشه بالا می ماند

من

 

(این نگاشته تمام من است)

 

۲.

باغ زیتون

در آستانه ی غروب

و مورچگان مست از عاشقی

و رها

صدای آدمیزادی نیست

که بخواند مرا

و دشت را نثار کند

همین

 

من

 

مرتیکه نگاشت : او رفته با صدایش اثر سون آپ

46 --- نرسیده به کوچه شمال

۱.

سلام.می خواستم بگویم اینجا هوا دیگر ابری نیست

حالا دیگر انگار در ابد ابری نیست

راستی خاطرم رفت.حالا دیگر اینجا ابدا هوایی نیست

هویتی نیست.شعری نیست.رنچی نیست

اینجا بهار است انگاری

راستی جوانک ها کهنه کار شده اند انگار

در فریب خود به بهانه ی هوای خوب و عید

من نه اما

 

۲.

توی کوچه.هوای چاغاله

بوی جارو.بازی گرگم به هوا

عطر زن.بوی چادر نمناک

بوی خاک آب آلود.خواهرم مستراح

شمعدانی لب یک پنجره.خیز افتادن و مردن

هوای عید

کوچه هم می پیچد.مرد خواب خواب است

آتاری و انار دانه.هندوانه.بوی سبزه . پلو ماهی . رد پای مادر . اسکناس ۱۰ شایی . لای قرآن . به نشان ایمان . نمک و شیطانی شب عبد توی شکر دان . چایی توی سماور قل قلی . عزیز که مرده است و عکس او جامانده است فقط

بی تو نه

جای تو خالی است میان من

من

 

مرتیکه نگاشت : نرسیده به کوچه شمال اثر سون آپ

45 --- ننه

- شوخی می کنی؟

- نه.چه شوخی ای؟

- پس خفه شو و این سفره ی مسخره رو از جلوی پای ننه جمع کن

- خوب مگه چیه؟ میگن شگون داره دم عیدی سبزه رو بزاری جلو ایوون و هی آبش بدی.باز از دوباره خشک که شد باز آبش بدی

- هر کی گفته گه خورده.ننه کم کم داره بو می گیره.زودتر زنگ بزن بیان ببرنش

- تو هم خیلی سخت می گیریا.ننه فقط ۲ ساعته که مرده

- حروم زاده می ری زنگ بزنی بیان یا نه ؟

- اصلا می دونی چیه؟ زنگ نمی زنم . پای عزیز هم که مرد،هی آب ریختم باز از دوباره هی آب ریختم اما مرد.چه فایده؟ دم عیدی ننم مرد.روز تولدم آقام مرد.توام که تو آینه گهی نمی تونی بخوری.بزار لااقل یه کم با مرده ی ننم حال کنم

- خوب مادر الانه که بوش در بیاد.اینو چه گهی می خوری؟

- مرد در حالی که شروع به زدن سوت بلبلی می کرد شروع به دویدن دور خانه می کند و بلند بلند می خندد و زیر لب می خواند "من حروم زاده ام . ننه ام هیچ گهی نبوده . آقام ام برام آتاری نخریده. من حروم زاده ام . ننه ام هیچ ... "

 

 

--- تمام جنازه های مقبره فکر می کنند که این بوی بد از دهان کدام حرامزاده ای متصاعد شده است بی آنکه بدانند تمام مدت این بو از افکار مردی است که تازگی برای خرید یک دست مبلمان دست چندم انسانیت اش را فروخته است ..

من

 

مرتیکه نگاشت : ننه اثر سون آپ

44 --- تحم مرغ عسلی

نیمی از بادبادک رفت بالا

نیم از آن اما ماند

داستان تکراری

مرد سر نخ را محکم چسبیده است

نخ و بادبادک به هم وصل و هر یک جدا

این همان داستان تکراری است

 

مرتیکه نگاشت : تحم مرغ عسلی اثر سون آپ

برای بیان احساس برای آقای سین

من

43 --- حماقت گروهی

۱.

من در میان مردها شب ها می خوابم

من مرد شده ام ؟

تنها حقیقتی که می دانم این است که مادر هیچ وقت خیانت نکرد

این را هم درست نمی دانم.شاید چشم هایش با کس دیگری رفته بود

آن شب که لب های پدرم را بوسید

اما هر چه هست حالا من میان مردها هستم

و مشکل شاید همین است

 

۲.

کودک نان سینما می خورد

مادرش دارد بازیگر می شود

کودک پر از فلاکت و فقر

کاش می دانست

کادر سفید لای صفحه سیاه چشم را زیادی می زند ..

من

(تقدیم به تمام هنرورهای فقیر سینمای لعنتی ایران)

 

۳.

افسر راهنمایی می خواست فقط چراغ سبز باشد

چهارراه قفل شد

مردم دادشان درآمد

افسر اخراج شد

به چند دلیل موجه

حالا خرد جمعی به داد خود رسید

و سرباز صفر راهنمایی هیچ چیز را از نو شروع نخواهد کرد ..

من

 

مرتیکه نگاشت : حماقت گروهی اثر سون آپ

42--- سقوط با زاویه ۴۵ درجه

۱.

هر چه نوشته بودم نا خودآگاه پاک شد

یادم رفت همه اش را

انگار از آغاز چیزی ننوشته بودم

انگار از ابتدا خبری نبوده و هیچ اتفاقی نیافتاده است

 

۲.

حالت خوبه

من . نه

می دونستم اوضاع اینطوره

اگه می دونستی چرا پرسیدی؟

فقط خواستم ببینم همه چیز درست مثل قبله یا نه؟

 

۳.

آب را با شدت به صورتش می کوبد

فکر می کند اینطوری حالش بهتر می شود

ماریا خودش هم می دانست دارد اشتباه می کند

اینطوری حالش بهتر نمی شود

دیروز سر سفره ی ناهار لای سبزیجاتی که جلوی هنریک گذاشته بود چند دانه سنگ را جا گذاشته بود

او خوب می دانست قرار است اخراج شود

ماریا همچنان با شدت آب به صورت می پاشد

من

 

مرتیکه نگاشت : سقوط با زاویه ۴۵ درجه اثر سون آپ

41 --- پول خون

۱.

شوهرش مرد

و دیگر او را کسی "عزیز ِ آقا " صدا نزد

کسی دیگر خبری از او نگرفت

مثل این بود که سوزن لحاف دوزی توی جمجمه اش کرده باشند

آیا او هم مثل آقا مرده بود؟

کسی چیزی نمی داند

من

 

(با نگاهی به "طلب آمرزش" اثر شادروان صادق هدایت)

 

۲.

میدان خراسان.رختشویخانه.مشدی خانوم خود را بزک کرده.ماه سیما مشغول لودگی.زری شرت ماشالله خان را می شورد

گاهی خیلی خسته می شد.دست هایش پوست انداخته بودند

روحانی محل به رختشویی عنایت ویژه ای داشت

گاهی با کارگران می خوابید تا همه ثواب کنند

حاج ماشالله خان مرد خوبی بود !

کارش تمام نشده پول رختشوی ها را می داد

۲ سال است دیگر حاج ماشالله مرده است

حالا برای ثواب هم که شده پسرش با کارگران می خوابد

او هم مرد خوبی است

پول کارگر را صبح نشده می دهد

پسرش رجب هم مرد خوبی است ..

 

مرتیکه نگاشت : پول خون اثر سون آپ

40 --- زندان

۱.

فقر واژه ای بین المللی

همچون موریانه ای نسل بشر را درگیر خورش خود می کند

و هرچه از نسلی باقی مانده

چون خورده بورژواها،سرمایه دارها و ته مانده جامعه ی فرهیخته که به صورت اتفاقی از فقر جان سالم به در برده اند را

برای چرخش زمان بالا آورده و به یادگار می گذارد

کودکان نسل من ته مانده های فقر در چشمان ملت من خواهند بود

من

 

۲.

صندلی هنوز تکان می خورد

که رفت

باد می آمد آن روز که آمد

من و صندلی ریشه دوانده ایم در زمین

حالا دیگر امید رفتن نیست

مثل قدیم ها  ..

 

۳.

۳ سال و نیم از حبس اش مانده است

و او رویایی ندارد

 

- سرباز ! تو گه خوردی فکر کردی

- من گه خوردم ولی فکر کردم

زندان

 

مرتیکه نگاشت : زندان اثر سون آپ

توضیح :

بورژوازی یکی از دسته‌بندی‌های مورد استفاده در تحلیل جوامع بشری است. این واژه به دستهٔ بالاتر یا مرفه و سرمایه‌دار اطلاق می‌شود. این دسته قدرت خود را از استخدام، آموزش و ثروت به دست می‌آورند و نه از اشراف زادگی. این دسته بالاتر از طبقه پرولتاریا قرار می‌گیرد. در جامعه سرمایه داری این واژه معمولاً به دسته‌های قانون‌گذار و مالک اطلاق می‌شود.

خرده بورژوازی طبقه‌ایست پایین‌تر از بورژوازی، ولی بالاتر از پرولتاریا.

منبع توضیح: ویکی پدیا


39 --- مادام خدیجه !

رو گرفته است از من

انگار که اصلا مرا هیچ وقت نمی شناخته

..

من

 

مرتیکه نگاشت : مادام خدیجه اثر سون آپ