521 —- سال ماهی
گفت بنویس : _َ . نوشت عَ . گفت بنویس: لِ . نوشت لِ. حالا بنویس: ای . نوشت ای. حالا بنویس: علی.
بلند شد و رفت سر مزار آقا. و دیس خرما. و ظرف تریاک . و نان و پنیر و سبزی. و سبزه شب عید و ماهی بی حال شب عید. دفتر و مداد و هرچه مشق نوشته بود را پرت کرد یک گوشه ای و از هر چه روی مزار بود یک ذره ای خورد.
مامان داد زد: میدونی اون ماهی خوراکی نیست؟ همانطور که دم ماهی از دهانش بیرون مانده بود گفت: معلومه
مامان دوباره گفت: تف کن کشتیش. تف کن
یحیی ماهی را تف کرد و ماهی قرمز نزار را دوباره نشاندش توی تنگ و جستی زد و آمد عقب تر.
ماهی لنگان لنگان به نشانه تشکر از مامان شنایی کرد که یعنی من هنوز زنده ام.
آن سال را آنها سر مزار آقا تحویل کردند. کسی نخندید. هیچکس اشکی هم نریخت. و آنقدرها هم کسی با دیگری، حرف هم نزد.
سال، فقط برای ماهی قرمزها تحویل شده بود آن سال.
سال . خوش
برای سالنویی ۱۴۰۴