435 --- دلتنگی بوی تو را می دهد
دایی حسن می گوید آخر دنیا بوی سرکه توی زیرزمین مانده می دهد. وقتی سالهاست کسی نرفته ، درش را باز نکرده ، کمی از آن ورنداشته و نگذاشته است کنار نان و ریحان و آبگوشت ظهر جمعه و برکت مرتفع کننده دلتنگی . و اگر هم اینجوری باشد . آخر دنیا باید بوی دلتنگی بدهد . و این یعنی بوی سرکه ، همان بوی دلتنگی است . ولی اگر از من بپرسی می گویم دلتنگی بوی عطر شنل قرمز و نارنجی می دهد .
مادرم می گوید این چرت و پرت ها را بلغور می کنی که چه؟ ظرف ترشی لیته را بده این طرف سفره . ماتم می برد . قاشق لیته توی دستم می ماسد . می روم توی فکر . به لیته و سرکه و تو فکر می کنم . تو بوی سرکه نمی داده ای هیچوقت . همیشه یک جور عطر شنل می زدی و می آمدی و می رفتی هر جا که می خواستی. به عطر قرمز و نارنجی فکر می کنم . به شنل . به جوری که تو همیشه سر سفره می نشستی کنارم .
قاشق لیته از دستم سر می خورد و می ریزد روی سفره و نیمی از سرکه و بلغوراتش شتک می کند کف زمین . مادرم بلند می شود و می گوید که حیف نانم و نمی توانم یک قاشق لیته را درست به مقصد برسانم و تازه میخواهم خیر سرم یکی دیگر را هم به خاک سیاه بنشانم و ببرمش خانه ی بخت .
خنده ام می گیرد . آقاجان زیر لب می گوید مرض و بشقاب آبگوشت را هورت می کشد و یک ضرب می رود بالا. دایی حسن هیچی به روی خودش نمی آورد و همچنان دارد با تیلیتش بازی بازی می کند و یکجوری رفته تووی خودش که انگار راستی راستی دنیا برایش به آخر رسیده و کل دنیا بوی سرکه توی زیرزمین گرفته و مادرم رفته توی آشپزخانه تا دستمالی لنگی چیزی بیاورد تا هنر لیته روی قالیچه را تمیز کند .
و من نشسته ام بالای نعش قاشق لیته و به شنل قرمز و نارنجی و بوی زنانه ی شیرینش فکر می کنم . و اینکه دلتنگی شاید نه بوی سرکه می دهد . نه بوی شنل . دلتنگی بوی پرتقال شهسوار می دهد به گمانم . وقتی که پوست می کنی و کل خانه می شود بوی پرتقال و شهسوار و هم تو و هم همه ی اهل خانه می دانی که او چقدر پرتقال شهسوار دوست داشته است .
دایی را صدا می زنم . می گویم دیدی لیته با فرش چه کرد و سرکه چقدر چیز مزخرفی است؟ دایی حسن خیره و بی رمق نگاهم می کند . روز آخر دنیا را رها می کند و گوشتکوبیده را لقمه پیچ کرده و می گذارد توی مشت من . یک جوری نگاهش می کنم که حق با من بوده است راستی راستی و گوشت کوبیده را می چپانم تو دهانم و می گویم گور بابای لیته و هرچه ترشی است. دلتنگی بوی سرکه نمی دهد . بوی شنل هم نمی دهد . یک چیزی مثل دلتنگی که دنیا را برایت تمام می کند، بوی پرتقال رسمی شمال می دهد . بوی شهسوار می دهد . بوی تو را می دهد .
.
مرتیکه نگاشت : دلتنگی بوی تو را می دهد اثر سون آپ