تهران شهر خیلی بزرگیه . شهر خیلی خیلی بزرگیه . جزء پایتخت های بزرگ توی جهان هست . با احتساب کسایی که برای کار به تهران میان یه چیزی حدود 15 میلیون نفر جمعیت داره . یه آگهی دادم به همشهری . توی آگهیم یه چیزایی درباره ی دلتنگی نوشتم . یه چیزایی درباره تنهایی نوشتم . یه چیزایی درباره غریبی نوشتم . دادم توی ستون نیازمندی ها بزنه . یه جایی که هر کسی همشهری بخره ، ببینتش .می گن 3 میلیون تهرانی همشهری می خرن . از این پنج میلیون تهرانی ، باید 1 یا 2 میلیونشون موبایل داشته باشن تا بتونن زنگ بزنن . توی آگهی شماره تلفن خونه ی مادرم رو دادم . شماره تلفن خونه ی تو رو دادم . موبایل خودم رو دادم . شماره ی حسن ، پسر عمویوسف رو دادم که خیلی تنهاست . شماره ی آقاسید ، ماستی محل رو دادم که پسرش یه ماهه مرده و عصرا دیگه نمی ره مغازه و کز می کنه گوشه ی خونه . فردا که همشهری چاپ بشه ، سه میلیون تهرانی به حال ماها نگاه می کنن . به حال مادرم . به حال حسن ، به حال آقاسید و به حال تو . فردا که همشهری چاپ بشه ، برای ما ، روز بهتریه .

.

.

مرتیکه نگاشت : فردا که همشهری چاپ بشه اثر سون آپ

 پ.ن : برای غم و غربت این روزام نوشتم . همین