352 --- اندوه یک کارخانه ی یخ در یک ظهر دلپذیر تابستانی
شجریان را خاموش می کنم
دلم طاقت نمی آورد
لبش را می بوسم
می گوید گناه کردی دیوانه
می گویم انشالله تا الان اذان داده اند .
دلم طاقت نمی آورد
لبش را می بوسم
می گوید گناه کردی دیوانه
می گویم انشالله تا الان اذان داده اند .
مرتیکه نگاشت : اندوه یک کارخانه ی یخ در یک ظهر دلپذیر تابستانی اثر سون آپ
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۴/۰۳ ساعت 13:22
توسط سون آپ
|